هدف : مرکزیت کار عبارت است از اینکه تا چه اندازه فرد برای کار بیش از نقشهای دیگر زندگی خویش ارزش قائل میشود. در صورتی که سازمان افراد را آماده بازنشستگی نسازد، افراد با مرکزیت کار بالا هنگامی که به بازنشستگی نزدیک میشوند، برای نگهداشت سلامت روانشناختی خود از تعهد سازمانی میکاهند(هدف مطالعه اول). در صورتی که سازمان افراد را آماده بازنشستگی سازد(نفوذ سازمانی بالا)، افراد میتوانند با سلامت روانشناختی بالا همچنان تعهد سازمانی بالایی داشته باشند که سبب بهبود سرمایه عاطفی و سلامت افراد بازنشسته میشود(هدف مطالعه دوم).
روش بررسی : مطالعه اول پژوهش حاضر روی یک نمونه 572 نفری از کارکنان یک سازمان صنعتی انجام گرفت. در مطالعه دوم دو گروه مورد مقایسه قرار گرفتندکه گروه اول 572 نفر نمونه اول و گروه دوم شامل 97 نفر از یک سازمان دیگر بودند و به ابزارهای پژوهش پاسخ دادند با این تفاوت که در این فاصله در گروه اول مداخله جهت آمادگی برای بازنشستگی صورت گرفته بود. ابرازهای پژوهش عبارت بودند از پرسشنامه تعهد سازمانی، مقیاس مرکزیت کار و پرسشنامه SCL-90-R .
یافتهها : در مطالعه اول نشان داد که رابطه تعهد و مرکزیت کار تحت تاثیر متغیر تعدیلکننده سلامت روانشناختی و سازگاری با بازنشستگی قرار میگیرد بدین معنی که قدرمطلق این رابطه درافراد با سلامت روانشناختی و سازگاری بالا بیشتر است، هرچند جهت آن منفی است. با توجه به یافتههای مطالعه اول، در مطالعه دوم ابتدا مداخلهای برای آماده سازی کارکنان برای بازنشستگی انجام گرفت و در نتیجه تعهد آنان پس از این مداخله با سلامت روانشناختی بالا همراه بود.
نتیجهگیری : سازمانها در مقابل سلامت کارکنان در آستانه بازنشستگی خود مسئولیت دارند و در صورت اعمال مداخله موثر دز این جهت میتوانند تعهد آنان به سازمان را با سلامت روانشناختی آنان تضمین کنند
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |